زهرازهرا، تا این لحظه: 22 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

زهرا جون

خاطره ترس زهرا از پلیس

1391/5/31 12:34
نویسنده : زهرا
273 بازدید
اشتراک گذاری

زهرا که 4.3 ساله بود معمولا از پلیس میترسید و هر وقت پلیس میدید خود را مخفی میکرد تا او را نبیند یا پلیس با پدرش صحبت میکرد او به گریه می افتاد.

یک روز پدرش به شوخی با شوخی به او گفت :میبینی پلیس ها دلشان بزرگ است.به خاطر این است که بچه ها را میخورند. این حرف در ذهنش ماند تا اینکه بزرگتر شد و کمتر میترسید.

یک روز که در راه کرمان بودیم ماشینی دید که در آن پلیس بود. جلو رفت و به پلیس گفت : پدرم گفته که پلیس ها بچه ها را میخورند و شکمشان بزرگ میشود. پلیس که در ماشین بود شروع به خندیدن کرد و زهرا هم خندید.از او موضوع را پرسیدیم چی شد که با پلیس میخندیدید؟

موضوع را که گفت همه ما شروع به خندیدن کردیم.

این هم خاطره ای از زهرا جون 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زهرا جون می باشد